گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن-مشرق زمین
فصل ششم
.III – مرحلة انتقال از ماقبل تاریخ به تاریخ


1- پیدایش فلزات
مس – مفرغ- آهن
آیا انسان چه وقت و چگونه استفاده از فلزات را آغاز کرد؟ در اینجا یک بار دیگر باید به جهل خود اعتراف کنیم؛ تنها چیزی که به گمان می توان گفت آن است که این عمل بر حسب تصادف صورت گرفته، و چون آثار قدیمیتری در دست نیست باید گفت که این حادثه مقارن اواخر عصر نوسنگی بوده است. اگر تاریخ آخر عصر نوسنگی را 4000 سال قبل از میلاد تصور کنیم، درخواهیم یافت که از عصر فلزات (که در عین حال همان عصر خطنویسی و تمدن است) تاکنون یک دورة کوتاه شش هزار ساله در دنبال عصر سنگ واقع می شود که لااقل عمر آن چهل هزار سال است؛ و خود آن در پی دوران طویلی است که زندگی انسان بر روی زمین آغاز گشته، و در حدود یک میلیون سال است.1 اینک بخوبی معلوم می شود موضوعی که در این کتاب مورد بحث ماست چه تاریخ کوتاهی دارد.
قدیمیترین فلزی که مورد استفادة انسان قرار گرفته مس است. این فلز را در آبسراهای روبنهاوزن سویس (تقریباً مربوط به 6000 سال قبل از میلاد)، در بین النهرین (مربوط به 4500 سال قبل از میلاد)، در مقابر بداری مصر (تقریباً 4000 سال قبل از میلاد)، در خرابه های اور جنوب عراق (تقریباً 3100 سال قبل از میلاد)، در آثار «تپه سازان» امریکای شمالی (که تاریخ آن را نمی توان معین کرد)، یافته اند. ابتدای عصر فلزات، آن وقت
---
1. با این فرض که ظهور «انسان پکن» را در اوایل دوران پلئیستوسن بدانیم.

نیست که انسان آنها را کشف کرده، بلکه هنگامی است که توانسته است، به وسیلة حرارت آتش، آنها را نرم و چکشخوار کرده، از آنها افزار بسازد. متخصصین ذوب فلز عقیده دارند که، اولین مرتبه، پیدایش مس بر حسب تصادف اتفاق افتاده و سنگ معدن این فلز، که در مجاورت آتش بوده، گداخته و مس آن خارج شده است- نظیر این حادثه در اجتماعات مردم بدوی امروز نیز فراوان دیده می شود. می توان چنین فرض کرد که این حادثة تصادفی، پس از آنکه چندین بار ʙطјǘѠشده و به نظر اƘ؇نјәʘϙǘ̠او را، که تا آن وقت به استعمال ادوات سنگی خرسند بوده، به این اندیشه انداخته است که این فلز نرم چکشخوار را، که با آن بسهولت می توان سلاح و افزار ساخت، به این مصرف برساند ؛ نیز می توان چنین پنداشت که نخستین بار مس، به شکل خام طبیعی خود، که گاهی آمیخته با فلزات دیگر است، مورد استفاده قرار گرفته. در زمان دیرتر- شاید در حدود 3500 سال قبل از میلاد، در کشورهای خاور مدیترانه- انسان به استخراج فلز دست یافت؛ یعنی توانست، با گداختن سنگ معدن، مس از آن استخراج کند. پس از آن، در حدود 1500 سال قبل از میلاد (چنانکه از نقوش برجستة مقبرة رخ- مارا در مصر برمی آید) توانستند که مس را در قالب بریزند؛ این چنان بود که فلز گداخته را در ظرفی گلی یا شنی می ریختند و می گذاشتند تا سرد شود و به صورت قالب خود، مانند سرنیزه یا تبر یا نظایر آن، درآید. هنگامی که انسان به این طریقه راه یافت، توانست با انواع مختلف فلزات دیگر، که بتدریج در دسترس او قرار می گرفت، بر صنایع بزرگ دست یابد، و راه کارزار با زمین و دریا و آسمان برای او هموار گشت. ممکن است فراوانی مس در خاور مدیترانه، خود، سبب آن بوده باشد که فرهنگهای نیرومند جدیدی، در هزارة چهارم قبل از میلاد، در «عیلام» و «بین النهرین» و «مصر» آشکار گشته و از آنجا به سایر نقاط زمین انتقال یافته و اوضاع همه جا را دگرگون کرده باشد.
مس خالص به تنهایی فلزی است نسبتاً نرم که، به همین سبب، برای پاره ای استعمالات کمال تناسب را دارد (دورة برق کنونی بی مس چه می توانست کرد؟)، ولی برای کارهای سخت جنگ و صلح شایسته نیست؛ ناچار، لازم بوده است عنصر دیگری به آن ضمیمه شود تا استحکام آن را بیفزاید. با آنکه در طبیعت مس آمیخته با قلع یا روی وجود دارد، یعنی برونز یا مفرغ طبیعی یافت می شود، قرنها گذشت تا نیاکان ما توانستند، از آمیختن فلز دیگری با مس، بر سختی آن بیفزایند و موارد استعمال آن را زیادتر کنند. به هر صورت، لااقل تاریخ این اکتشاف به 5000 سال قبل می رسد، زیرا اشیای مفرغی که در جزیرة کرت یافته اند تاریخ 3000 سال قبل از میلاد دارد، و آنچه در آثار مصری و دومین شهر تروا یافته اند به ترتیب مربوط به 2800 و 2000 سال قبل از میلاد است. بنابراین، نمی توان از «عصر مفرغ» به معنی حقیقی کلمه سخن راند، زیرا این فلز، در میان ملل مختلف، در دوره های متفاوت پیدا شده است، و به همین جهت «عصرمفرغ» معنی زمانی خاص ندارد؛ مخصوصاً

که بعضی از فرهنگهای انسانی از مرحلة مفرغ جستن کرده و از عصر سنگ یکباره به عصر آهن رسیده است؛ مانند تمدنهای فنلاند، شمال روسیه، پولینزی، افریقای میانه، جنوب هند، امریکای شمالی، استرالیا، و ژاپن. از طرف دیگر، در آن فرهنگها هم که مرحلة مفرغی وجود دارد، این فلز اهمیت فرعی دارد و به عنوان تجملی برای تهیة اثاثیة مربوط به کاهنان، بزرگان قوم و شاهان به کار می رفته، و عموم مردم در سطح زندگی مرحلة سنگی قرار داشته و از آن تجاوز نکرده اند. حتی دو اصطلاح «حجر قدیم»، یا دیرینه سنگی، و «حجر جدید»، یا نوسنگی، نیز تا حدی نسبی هستند و، بیش از آنکه زمان و عصری را نشان دهند، معرف نوعی از زندگی به شمار می روند؛ هم اکنون نیز بسیاری از قبایل اولیه در عصر سنگ به سر می برند (مانند اسکیموها و ساکنان جزایر پولینزی) و آهن را، در حیات خود. به عنوان تجملی می شناسند که سیاهان و کاشفان با خود همراه می آورند. هنگامی که کاپتین کوک، به سال 1778، در زلند جدید لنگر انداخت، با دادن یک میخ آهنی (که چند شاهی بیشتر ارزش نداشت) توانست در عوض شش خوک از بومیان بگیرد؛ سیاح دیگری از «جزیرة سگ» حکایت می کند که مردم آن جزیره به قدری برای به دست آوردن آهن حریص بودند که می کوشیدند میخهای کشتی را از آن بکنند.
البته مفرغ فلز محکم و بادوامی است، ولی مس و قلع، که برای تهیة آن لازم است چندان فراوان نیست؛ از طرف دیگر، غالباً طرز قرار گرفتن این دو معدن نسبت به یکدیگر طوری بوده که مفرغ نمی توانسته است نیازمندیهای صنعتی و جنگی انسان را برآورد؛ ناچار لازم بوده است، دیر یا زود، آهن در میدان زندگی پیدا شود، و این خود از عجایب تاریخ است که آهن، با این همه فراوانیی که در طبیعت دارد، پس از پیدایش مس و مفرغ وارد صحنة زندگی شده است. چنین به نظر می رسد که بشر، هنر را با ساختن سلاحهایی از آهن سنگهای شهابی شروع کرده است؛ چنانکه ظاهراً «تپه سازان» چنین کرده اند، و بعضی از ملل اولیه نیز هنوز چنین می کنند؛ در مرحلة دیگری، سنگ معدن آهن را گداخته، از آن آهن به دست آورده و آن را با چکش به اشکال مختلف ساخته اند. در قبور ماقبل تاریخ مصر چیزهایی یافته اند که احتمال دارد آهن آسمانی باشد؛ نوشته های بابلی حکایت از این دارد که آهن در پایتخت حموربی (2100 قبل از میلاد) جزو چیزهای کمیاب و گرانبها بوده است. در رودزیای شمالی یک کارگاه آهنگدازی یافته اند که تاریخ چهارهزارساله دارد؛ یعنی که این کار، در افریقای جنوبی، از امور مربوط به روزگارهای تازه نیست. کهنه ترین آهن ورزیده ای که می شناسیم چند قطعه کارد است که در جیرار فلسطین کشف شده، و فلیندرزپتری تاریخ آن را 1350 سال قبل از میلاد می داند. یک قرن دیرتر، در دورة پادشاه بزرگ، رامسس دوم، آهن در مصر روی کارآمد؛ و یک قرن دیگر، در جزایر دریای اژه؛ در باختر اروپا، نخستین بار، آهن در هالشتات اتریش، حوالی سال 900 قبل از میلاد، پیدا شده؛

و در کارخانه های شهر لاتن سویس، در حدود سال 500 قبل از میلاد، آهن را اسکندر مقدونی با خود به هندوستان برد، و کریستوف کلمب به امریکا، و کوک به اقیانوسیه. چنین است که، بآهستگی و قرن به قرن، آهن کرة زمین را تسخیر کرده است.
2- خطنویسی
پیدایش احتمالی آن از سفالگری- «رموز مدیترانه ای» - خطوط هیروگلیفی- الفبا
مهمترین گامی که انسان به سوی مدنیت برداشته همانا اختراع خط است. بر روی بعضی از قطعات سفال، که از عصر نوسنگی برجای مانده، خطوط رنگینی دیده می شود که بیشتر کارشناسان آنها را علایم و رموز تشخیص داده اند. گرچه این مسئله با تردید تلقی می شود، امکان دارد که خطنویسی، در صورتی که به معنی وسیع کلمه در نظر گرفته شود و علامات تصویری را که نمایندة اندیشة معینی است شامل شود، از آن زمان شروع شده باشد که نخستین کوزه گران با انگشت یا ناخن خود، خواه برای تزیین، خواه برای علامتگذاری، علامتهایی بر روی گل نرم کوزه ها برجای گذاشته باشند. در قدیمترین نوشته های هیروگلیفی که در سومر به دست آمده، مرغ را به صورتی نگاشته اند که با نقشه های مرغ موجود بر ظروف سفالی شوش در عیلام کمال شباهت را دارد؛ همین طور نخستین خطنویسی تصویریی که نمایندة گندم است مستقیماً از تزیینات هندسی ظروف شوش و سومر اقتباس شده است. حروف مستقیم الخطی که ابتدای امر در سومر (حوالی 3600 ق م) آشکار شده، ظاهراً، صورت خلاصه شده ای است از رموز و رسوم نقاشی شده یا کنده شده بر ظرفهای گلی نواحی جنوبی بین النهرین و عیلام. بنابراین، خطنویسی نیز، مانند نقاشی و حجاری، از شاخه های هنر کوزه گری است؛ گلی که از زیر دست کوزه گر به شکل ظرف بیرون می آمد، و مجسمه ساز با آن پیکرها را می ساخت، و برای بنا آجر بود، برای خطنویسی ماده ای بود که مطالب خود را بر آن می نوشت. با ملاحظة این نکته، بخوبی می توان دریافت که چگونه از این مقدمات، به صورت تدریجی و منطقی، خط میخی در بین النهرین به وجود آمده است.
قدیمترین رمز تصویریی که تاکنون شناخته شده آنهایی است که فلیندر زپتری بر روی قطعات سفال و ظروف گلی و تکه های سنگ در مقابر ماقبل تاریخی مصر و اسپانیا و خاور نزدیک کشف کرده و، با سخاوت خاصی که در اندازه گیری عمرهای تاریخی دارد، تاریخ آنها را به 7000 سال پیش رسانیده است. این رموز و علایم خطنویسی، که در حوضة مدیترانه به دست آمده، شامل نزدیک به سیصد رمز است که بیشتر آنها در نواحی مختلف با یکدیگر شباهت دارند، و این خود نمایندة روابط بازرگانی است که میان کشورهای اطراف مدیترانه در 5000 سال قبل از میلاد وجود داشته است. این رموز و علایم را نمی توان تصویر و نقاشی به معنی حقیقی کلمه دانست، بلکه بیشتر جنبة

علامات تجارتی را دارد که نمایندة مالکیت و کمیت و سایر اطلاعات مربوط به مبادلات بازرگانی بوده، و بورژوازی، که این اندازه مورد تمسخر است، احتمالا باتوجه به این نکته که صورتحساب تجارتی اساس تمام ادبیات را تشکیل می دهد، تسلی خاطری پیدا خواهد کرد. با آنکه این علامات نمایندة حروف نبوده و هر یک از آنها یک کلمه یا یک فکر کامل را نمایش می داده است، با الفبای فنیقی کمال شباهت را دارد. پتری چنین نتیجه می گیرد که: «عدة زیادی از رموز، بتدریج، در دوره های ابتدایی به وسیلة بازرگانان به کار افتاده، از کشوری به کشور دیگر رفته اند ... و در پایان دو دوجین از آنها برای دسته ای از هیئتهای بازرگانی حالت ملکیت مشاع پیدا کرده؛ باقی که منحصر به ناحیة خاصی بوده، در این انزوا خرده خرده از بین رفته و مرده اند.» این نظریه که علامت رمزی اصل الفبا باشد بسیار جالب توجه است، و این را نیز باید گفت که تنها استاد پتری این نظر را دارد.
قضیة تکامل و تطور این علایم رمزی، هر چه بوده، همعرض با آن، نوعی از خطنویسی وجود داشته که از شعب نقاشی به شمار می رود و افکار را به وسیلة تصاویر مجسم می ساخته است؛ هنوز برتخته سنگهای مجاور دریاچة سوپریور آثاری از تصاویر غیرظریفی دیده می شود که هندیشمردگان امریکا، به وسیلة آنها، قضیة گذشتن خود را از این دریاچة هولناک با افتخار روایت کرده اند تا آیندگان، بلکه نزدیکان آنان، ازاین امر آگاهی پیدا کنند. به نظر می رسد که تطور و تحول نقاشی به خطنویسی، در پایان عصر نوسنگی، در سراسر مدیترانه صورت گرفته باشد. عیلام، سومر، و مصر به یقین در 3600 سال قبل از میلاد، و به احتمال خیلی قبل از آن، مجموعه ای از تصاویر نمایندة افکار ترتیب داده بوده اند که هیروگلیف نامیده می شد؛ چرا که کاهنان بیشتر آن را به کار می بردند.1 مجموعة دیگری شبیه به اینها در کرت پیدا شده که حدود تاریخ 2500 قبل از میلاد را دارد. بعدها خواهیم دید که چگونه از این خطنویسی هیروگلیفی، که هر صورت آن نمایندة فکری است، در نتیجة استعمال و دستکاری و خلاصه کردن، مقاطع و هجاها نتیجه شده، و پس از آن، چگونه هر مقطع و هجایی نمایندة اولین صوت آن هجا شده و به این ترتیب تبدیل به حروف شده است. در مصر احتمالا، در تاریخ 3000 سال قبل از میلاد این خط را می شناخته اند ولی تاریخ پیدایش آن در جزیرة کرت حدود 1600 قبل از میلاد است. فنیقیان الفبا را اختراع نکرده، بلکه آن را وسیلة دادو ستد خویش قرار داده بودند و ظاهراً آن را از مصر و کرت گرفته بتدریج در صور و صیدا و بیبلوس وارد کرده، پس از آن به سایر شهرهای مدیترانه صادر کرده اند؛ به این ترتیب، فنیقیان چون دلالهایی بوده اند که انتقال الفبا به وسیلة آنان صورت می گرفته و هرگز خودشان مخترع آن نبوده اند. هنگامی که زمان هومر یونانی رسید، یونانیان این حروف فنیقی را- و به عبارت دیگر حروفی را که تمام قبایل آرامی بلکه بیشتر جنبة
---
1. هیروگلیف از دو ریشة یونانی ساخته شده که به معنی نبشتة مقدس است. – م.

در ایجاد آن دست داشته اند- گرفتند و آنها را با دو اسم سامی، که نمایندة دو حروف اول است، نامیدند (آلفا،Alpha؛ بتا، Beta، در عبری الف، Aleph؛بت، Beth).
چنانکه ملاحظه می شود، خطنویسی محصول و نتیجة تجارت است؛ در اینجا یک بار دیگر متوجه می شویم که فرهنگ تا چه حد مدیون بازرگانی است. آنگاه که کاهنان برای خود مجموعه ای از تصاویر وضع کردند، که عبارات سحری و دینی و پزشکی خود را با آن بنگارند، دو جریان مختلف تاریخ، که معمولاً با یکدیگر سرسازگاری ندارند، یعنی دین و دنیا یا کاهن و بازرگان، موقتاً با یکدیگر سازش کردند و بزرگترین اثری را که بشریت، پس از شناسایی سخن گفتن، به آن دست یافته برجای گذاشتند. می توان گفت که پیدایش خط و تکامل آن خالق تمدن است، زیرا وسیلة نگارش و برجاگذاشتن و انتقال علم و معرفت را فراهم ساخته و اسباب فزونی دانش و ادبیات گردیده و در میان قبایل مخالف با یکدیگر لغت واحدی ایجاد کرده و در واقع، با ایجاد حکومت واحد خطی، در انتشار صلح و نظم کمک فراوان کرده است. پیدایش خط حدی است که ابتدای تاریخ را نشان می دهد، و هراندازه معرفت ما به آثار گذشتگان بیشتر شود، این نقطة شروع عقب تر می رود.
3- تمدنهای گم شده
پولینزی- آتلانتیس
اکنون که به دورة تاریخی ملل متمدن نزدیک می شویم، باید یادآور شویم که نه تنها از لحاظ ناچاری تنها به ذکر یک قسمت از هر فرهنگ مورد بحث می پردازیم، بلکه اساساً موضوع بحث ما عدة کمی از مدنیتهایی است که ممکن است در زمانی بر روی کرة زمین وجود پیدا کرده باشد. ما هرگز نمی توانیم این همه داستانهایی را که در طول دوران تاریخ پیوسته ذکر آنها بر زبانها بوده و حکایت از تمدنهایی دارد که روزی در اوج شکوه بوده و ناگهان به واسطة آفات طبیعی یا جنگها از میان رفته و هیچ اثری برجای نگذاشته، نشنیده انگاریم؛ آنچه با کاوشهای تازه از جزیرة کرت و سومر و یوکاتان به دست آمده و تمدنها و فرهنگهایی را در این سرزمینها نشان داده، خود، دلیل است بر آنکه احتمال قطعی دارد که افسانه ها مشتمل بر مقدار زیادی حقایق باشد.
اقیانوس کبیر لااقل خرابه های یکی از چنین تمدنهای گم شده را دربردارد. مجسمه های تناور جزیرة ایستر، داستانهایی که راویان جزایر پولینزی از ملل نیرومند و جنگاور جزایر ساموآ و تاهیتی نقل می کنند، و نیز مهارت هنری و حساسیت شاعرانة مردم کنونی این کشورها، همه دلیل روشنی است که شکوه و عظمت کهنی در این نقاط بوده و از بین رفته، و بخوبی آشکار می سازد که مردم این سرزمینها از آن کسانی نیستند که تازه پا به دایرة فرهنگ و تمدن می گذارند، بلکه از آن دسته هستند که به اوج تعالی رسیده و اینک مراحل تنزل را می پیمایند. از طرف

دیگر، در اقیانوس اطلس، میان جزیرة ایسلند و قطب جنوب1 یک برجستگی عمق اقیانوس دلیل تازه ای است که افسانة قدیمی و جذاب افلاطون را تأیید می کند؛ مطابق این افسانه، سابق براین، جزیرة بزرگ یا تقریباً قاره ای میان اروپا و آسیا وجود داشته و براثر حوادث ارضی به زیر آب فرورفته است. شلیمان، که در واقع زنده کنندة شهر ترواست، عقیده دارد که این قاره یا آتلانتیس حلقة اتصال میان دو فرهنگ اروپا و یوکاتان بوده و مصر تمدن خود را از همین آتلانتیس اخذ کرده؛ از کجا معلوم که امریکا، خود، همین آتلانتیس نباشد که در عصر حجر جدید با مدنیتهای افریقایی و اروپایی ارتباط داشته است. ممکن است هر چه امروز دست بشر به آن می رسد و نام اکتشاف پیدا می کند، تجدید اکتشافی از عصرهای گذشته باشد.
بدون شک می توان، همان طور که ارسطو عقیده داشته، چنین پنداشت که جهان مدنیتهای فراوان دیده و به بسیاری از مخترعات و اسباب تجمل دست یافته و پس از آن، در نتیجة ویرانی، یاد آن خاطره ها محو شده است. چنانکه بیکن می گوید: تاریخ همچون تخته پارة کشتی است که بر روی گردابی شناور است، و آنچه از آن تباه شده و از میان رفته بیش از آن است که بر جای مانده؛ تنها مایة تسلی خاطر ما آن است که بگوییم همان طور که لازم است فرد بشری بسیاری از چیزها را که با آنها تصادف می کند به دست فراموشی سپارد تا خردش زایل نشود، همان طور هم نوع بشر از میراث سرشار آزمایشهای فرهنگی خود آنچه را درخشنده تر و نیرومندتر یا بهتر قابل ثبت و تدوین بوده به خاطر نگاه داشته است. این میراث بشری را، اگر ده یک آنچه هم اکنون هست می بود، یک نفر انسان نمی توانست بتمامی اخذ کند و به خاطر بسپارد. با وجود این، خواهیم دید که داستان انسان به اندازة کافی کامل است.
4- گهواره های مدنیت
آسیای میانه- آنائو- خطوط انتشار
شایسته چنان است که این فصل را، که فصل سؤالهای بیجواب است، با سؤال دیگری کامل کنیم، و آن اینکه: تمدن در کجا آغاز شده است؟ این نیز سؤالی است که به نوبة خود بدون جواب خواهد ماند. اگر گفتة علمای زمینشناسی را- که نظریات ایشان، در بارة امور ماقبل تاریخ، پوشیده از ابرهای ابهامی است که دست کمی از تاریکیهای فلسفی ندارد- باور کنیم، باید بگوییم که مناطق آسیای میانه، که اینک خشک و بی آب و علف است، در گذشته پر آب و معتدل بوده و دریاچه های بزرگ و رودخانه های فراوان داشته است. بازپسین عقب نشینی یخچالها
---
1. در زیر سطح اقیانوس، در عمق 2000 – 3000 متر، فلاتی است که از شمال به جنوب اقیانوس اطلس امتداد دارد و عمق آب، در دو طرف آن، از 5000 تا 6000 متر است.

این سرزمینها را دچار خشکی ساخته، و در پایان امر کار به جایی رسیده که به علت کمی بارندگی در آن نواحی، ایجاد مدنیتها و کشورها غیر ممکن شده است؛ به همین جهت، ساکنان آن اراضی مجبور به مهاجرت به خاور و باختر و شمال و جنوب گردیده اند تا به جایی برسند که آب کافی در اختیار داشته باشند، و به این ترتیب شهرها یکی پس از دیگری خالی شده است. هم اکنون خرابه های شهرهایی چون بلخ تا نیمه در شن فرو رفته، و لابد چنین شهری، که محیط آن سی و پنج کیلومتر است، روزی پر از جمعیت بوده. هنوز از سال 1868 مدت درازی نگذشته است، و در آن هنگام 80,000 نفر ساکنان ترکستان باختری، که دور تا دور شهرشان را ریگ روان فرا گرفته بود، ناچار شدند از آن ناحیه مهاجرت کنند. بسیاری از دانشمندان چنین تصور می کنند که این نواحی، که اکنون در شرف مرگ است، ناظر و شاهد نخستین گامهای مجموعة تو بر تویی از نظم و پیش بینی و آداب و اخلاق و راحت طلبی و فرهنگ بوده، که از میان آن، تمدن کنونی بیرون آمده است.
در سال 1907 پمپلی در آنائو، در ترکستان جنوبی، آثاری از جنس سفال و جز آن به دست آورد و تاریخ آن را 9000 سال قبل از میلاد تخمین کرد ـ احتمال دارد در این تخمین 4000 سال مبالغه شده باشدـ چنانکه معلوم شده است، مردم آن ناحیه کشت گندم و جو و ذرت را می دانسته و در افزارهای خود مس به کار می برده و حیوانات اهلی در اختیار داشته اند؛ نقشهایی که بر روی ظروف سفالی آنان دیده می شود، نمایندة آن است که تمدن ایشان مسبوق به سابقة چندین قرن می باشد. از ظاهر امر چنین برمی آید که فرهنگ 5000 سال قبل از میلاد ترکستان، در آن هنگام، خود، فرهنگ و تمدن سابقه دار و کهنی بوده است. ممکن است در آن زمان، میان آنان، مورخان و دانشمندانی وجود داشته که برای یافتن ریشة قدیمی تمدن خود به کاوش می پرداخته اند، یا فیلسوفانی زندگی می کرده اند که از انحطاط نسل بشری متأثر بوده و بر گذشتة نیک حسرت می خورده اند.
چون آن اندازه علم و معرفت صحیح در اختیار نداریم که این سرزمین را به نیکی بشناسیم، با خیال می توانیم تصور کنیم که، در نتیجة قهر آسمان و خشکی فراوان زمین، ساکنان این نواحی ناچار شده اند از سه طرف به مهاجرت پردازند، و در این مهاجرت هنر و فرهنگ و تمدن خود را همراه برده اند. اگر نژاد آن مردم به نواحی دور دست نرسیده باشد، هنرشان از طرف خاور به چین و منچوری و امریکای شمالی، و از طرف باختر به عیلام و مصر و حتی ایتالیا و اسپانیا رسیده است. در خرابه های شوش، که در عیلام قدیم (ایران کنونی) قرار دارد، آثاری به دست آمده است که شباهت فراوان به آثار آنائو دارد، و با کمی استفاده از نیروی خیال می توان گذشته را در نظر آورد و دریافت که، در بامداد مدنیت، میان دو شهر شوش و آنائو روابط فرهنگی برقرار بوده است (حوالی 4000 سال قبل از میلاد)؛ همین طور وجود مشابهت های دیگری نشان می دهد که میان مصر و بین النهرین نیز چنین روابطی وجود داشته است.

گفتن اینکه کدام یک از مدنیتها قدیمتر بوده امری است که فعلا امکان ندارد؛ و چون ملاحظه کنیم که همة این تمدنها افراد خانوادة واحدی بوده اند، فهم اینکه قدیمترین آنها کدام است چندان اهمیت ندارد. اگر ما در این کتاب با عقیده ای که عمومیت دارد مخالفت کرده و عیلام و سومر را پیش از مصر می آوریم، بیهوده، و برای مخالفت با رأی جمهور، به این کار نپرداخته ایم، بلکه از آن جهت است که عمر این مدنیتهای آسیایی، در مقایسة با تمدنهای افریقایی و اروپایی، درازتر است؛ هر چه آگاهی ما به این تمدنها بیشتر می شود این حقیقت نیز آشکارتر می گردد. هنگامی که دانشمندان باستانشناسی پس از یک قرن کاوش نتیجه بخش در اراضی مجاور نیل، بیل و کلنگ خود را به عربستان و فلسطین و بین النهرین و ایران انتقال دادند و در کار خود پیشتر رفتند، به این حقیقت بیشتر واقف گردیدند که دلتای حاصلخیز رودخانه های بین النهرین جایی است که شاهد و ناظر پردة اول نمایشنامة تاریخی تمدن بوده است.

- صفحة سفید -

کتاب اول
---
خاور نزدیک
«و در آن هنگام خدایان به من که حموربی و خدمتگزاری هستم که کارهایم مایة خرسندی ایشان است ... و هنگام نیازمندی یار و مدد کار ملت خویشم و آنان را به ثروت و فراوانی رسانده ام ... فرمان دادند که از تعدی و ستم کردن قوی بر ضعیف جلوگیرم ... و روشنی را بر زمین بگسترم و آسایش مردم را فراهم آورم.»







جدول گاهشماری تاریخ خاور نزدیک
ق م مصر
18000: فرهنگ عصر دیرینه سنگی نیل
10000: فرهنگ عصر نوسنگی نیل
5000: فرهنگ عصر مفرغ نیل
4241: پیدایش تقویم مصری(؟)
4000: فرهنگ بداری
3500-2631: الف- دولت پادشاهی قدیم
3500-3100: سلسله های اول- سوم
3100- 2965: چهارمین سلسله: اهرام
3098-3075: خوفو(«خئوپس» هرودوت)
3067-3011: خفرع («خفرن»)
3011- 2988: منکورع («میکرینوس»)
2965- 2631: سلسله های پنجم و ششم
2738-2644: پپی دوم (درازترین پادشاهی در تاریخ)
2631- 2212: دورة ملوک الطوایف
2375-1800: ب- دولت پادشاهی میانه
2212-2000: سلسلة دوازدهم
2212-2192: آمنمحت اول
2192-2157: سنوسرت («سزوستریس») اول
2099-2061: سنوسرت سوم
ق م آسیای باختری
40000: فرهنگ عصر دیرینه سنگی در فلسطین
9000: فرهنگ عصر مفرغ در ترکستان
4500: تمدن در شوش و کیش
3800: تمدن در کرت
3638: سومین سلسلة کیش
3600: تمدن در سومر
3200: سلسلة اکشاک در سومر
3100: اور- نینا نخستین (؟) شاه لاگاش
3089: چهارمین سلسلة کیش
2903: اصلاحات شاه اوروکاژینا در لاگاش
2897: تسخیر لاگاش به دست لوگال – اگیزی
2872-2817: یکی شدن سومر و اکد به دست سارگن اول
2795-2739: نرمسین شاه سومر و اکد
2600: گودآشاه لاگاش
2474-2398: دورة طلایی اور؛ نخستین قانون نامه
2357: غارت شدن اور به دست عیلامیان
2169-1926: نخستین سلسلة بابلی
2123-2081: حموربی، شاه بابل
2117-2094: تسخیر سومر و عیلام به دست حموربی

ق م مصر
2061- 2013: آمنمحت سوم
1800-1600: تسلط هیکسوسها
1580-1100: ج- امپراطوری
1580-1322: سلسلة هجدهم
1545-1514: تحوطمس اول
1514-1501: تحوطمس دوم
1501-1479: ملکه حتشپسوت
1479-1447: تحوطمس سوم
1412-1376: آمنحوتپ سوم
1400-1360: عصر نامه های تل المعارنه؛ عصیان آسیای باختری در برابر مصر
1380-1362: آمنحوتپ چهارم (اخناتور)
1360-1350: توت عنخ آمون
1346-1210: سلسلة نوزدهم
1346-1322: حارمحب
1321-1300: ستی اول
1300-1233: رامسس دوم
1233-1223: مرنپتاح
1214-1210: ستی دوم
1205-1100: سلسلة بیستم: شاهان به نام رامسس
1204-1172: رامسس سوم
1100-947: سلسلة بیست و یکم: شاهان لیبیایی
947-720: سلسلة بیست و دوم: شاهان بوبسطه
947-925: ششنک اول
2061- 2013: آمنمحت سوم
1800-1600: تسلط هیکسوسها
1580-1100: ج- امپراطوری
1580-1322: سلسلة هجدهم
1545-1514: تحوطمس اول
1514-1501: تحوطمس دوم
1501-1479: ملکه حتشپسوت
1479-1447: تحوطمس سوم
1412-1376: آمنحوتپ سوم
1400-1360: عصر نامه های تل المعارنه؛ عصیان آسیای باختری در برابر مصر
1380-1362: آمنحوتپ چهارم (اخناتور)
1360-1350: توت عنخ آمون
1346-1210: سلسلة نوزدهم
1346-1322: حارمحب
1321-1300: ستی اول
1300-1233: رامسس دوم
1233-1223: مرنپتاح
1214-1210: ستی دوم
1205-1100: سلسلة بیستم: شاهان به نام رامسس
1204-1172: رامسس سوم
1100-947: سلسلة بیست و یکم: شاهان لیبیایی
947-720: سلسلة بیست و دوم: شاهان بوبسطه
947-925: ششنک اول
ق م آسیای باختری
1926-1703: دومین سلسلة بابلی
1900: ظهور تمدن حتی
1800: تمدن در فلسطین
1746-1169: تسلط کاسیها بر بابل
1716: طلوع دولت آشور به دست شمشی اداد دوم
1650-1220: بندگی یهودیان در مصر (؟)
1600-1360: تسلط مصر بر فلسطین و سوریه
1550: تمدن میتانی
1461: برا – بوریاش اول، شاه بابل
1276: وحدت آشور به دست شلمنصر اول
1200: تسخیر کنعان به دست یهودیان
1115-1102: توسعة دولت آشور به دست تیگلت – پیلسر اول
1025-1010: شائول، پادشاه یهود
1010-974: داوود، پادشاه یهود
1000-600: دورة طلایی فنیقیه و سوریه
974-937: سلیمان، پادشاه یهود
937: تجزیة، دولت یهود: یهودا و اسرائیل
884-859: آسور نصیرپال دوم شاه آشور
895-824: شلمنصر سوم ،شاه آشور
811-808: سامورامات(«سمیرامیس»)در آشور
785-700: عصر طلایی ارمنیه («اورارتو»)
745-727: تیگلت –پیلسر سوم
732-722: استیلای آشور بر دمشق و

ق م مصر
925-889: اوسورکون اول
880-850: اوسورکون دوم
850-825: ششنک دوم
821-769: ششنک سوم
763-725: ششنک چهارم
850-745: سلسلة بیست و سوم، شاهان طیوه
725-663: سلسلة بیست و چهارم، شاهان ممفیس
745-663: سلسلة بیست و پنجم، شاهان حبشی
689-663: تاهارکا
685: تجدید حیات بازرگانی مصر
674-650: تسخیر مصر به دست آشوریان
663-525: سلسلة بیست وششم، شاهان سائیس
663-609: پسامتیک («پسامتیخوس») اول
663- 525: رونق هنر مصری در دورة شاهان سائیس
615: آغاز مهاجرت یهودیان به مصر
609- 593: نیکو («نخو»)ی دوم
605: آغاز وارد شدن فرهنگ یونانی به مصر در زمان نیکو
593-588: پسامتیک دوم
569-526: احمس («آماسیس») دوم
568-567: حملة بختنصر دوم به مصر
560: ازدیاد نفوذ یونان در مصر
ق م آسیای باختری
سامره
722-705: سارگن دوم، شاه آشور
709: دیااکو(دیوکس)، شاه ماد
705-681: سناخریب، شاه آشور
702: اشعیای اول
689: غارت بابل به دست سناخریب
681- 669: اسرحدون، شاه آشور
669-626: آسوربانی پال («ساردانا پالوس»)، شاه آشور
660-583: زره توشتره («زورو آستر»)؟
652: گوگس، شاه لیدیا
640-584: هووخشتره (کوآکسار)، شاه ماد
639: سقوط شوش، انقراض عیلام
639: یوشع، شاه یهود
625: بازگشت استقلال بابل به دست نبوپولسر
621: آغاز («اسفار پنجگانه»)
612: سقوط نینوا؛ انقراض آشور
610-561: آلوآتس، شاه لیدیا
605-562: بختنصر دوم، شاه بابل
600: ارمیا در اورشلیم؛ سکه زدن در لیدیا
597-586: تسخیر اورشلیم به دست بختنصر
586-538: اسارت یهود در بابل
580: حزقیال در بابل
570-546: کرزوس، شاه لیدیا

ق م مصر
526-525: پسامتیک سوم
525: تسخیر مصر به دست پارسیها
485: شورش مصر بر ضد پارس
484: تسخیر مجدد مصر به دست خشیارشا
482: اتحاد جنگی پارس و مصر برضد یونان
455: شکست حملة آتنیان به مصر
332: تسخیر مصر به دست یونانیان؛ تأسیس اسکندریه
283-30: شاهان بطالسه
30: انحلال مصر در امپراطوری روم
ق م آسیای باختری
555-529: کوروش اول، شاه ماد و پارس
546: تسخیر ساردیس به دست کوروش
540: اشعیای دوم
539: تسخیر بابل به دست کوروش و تأسیس امپراطوری ایران
529-522: کبوجیه، شاه پارس
521-485: داریوش اول، شاه پارس
520: ساختن هیکل دوم د ر اورشلیم
490: نبرد ماراتون
485-464: خشیارشای اول، شاه پارس
480: نبرد سالامیس
464-423: اردشیر اول، شاه پارس
450: کتاب ایوب(؟)
444: عزرا در اورشلیم
423-404: داریوش دوم، شاه پارس
404-359: اردشیر دوم، شاه پارس
401: شکست کوروش کوچک در کوناکسا
359-338: اوخوس، شاه پارس
338-330: داریوش سوم، شاه پارس
334: نبرد گرانیکوس و دخول اسکندر به اورشلیم
333: نبرد ایسوس
331: تسخیر بابل به دست اسکندر
330: نبرد اربیل؛ خاور نزدیک قسمتی از امپراطوری اسکندر می شود